گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 2
فرج صالحان







آیت?الله سید مرتضی نجومی اشاره: بسیارندمردان و زنانی که?در میانه درد و رنج?وابتلا، آنگاه?که?احساس می?کردند دیگر
هیچ?روزنه?امیدي?نیست?دست نیاز وتوسل به?سوي?ائمه?معصومین،علیهم?السلام، دراز کرده?اند و نیاز خود را برآورده?اند.
آثار مکتوب مانده از بزرگان نیز از قول آن برگزیدگان الهی راههاي متعددي را براي عرض?حاجات?و برآورده?شدن
خواسته?هاي بندگان فراروي آنان قرار داده?اند. جناب آیت الله سید مرتضی نجومی به?مناسبت?فرارسیدن?نیمه?شعبان 1418 ق،
تقدیم برادران برگزارکننده جشن نیمه?شعبان مسجد انگجی?تبریز کرده بودند که پس از ? « فرج?صالحان » مطلبی رل با عنوان
صفحه 23 از 64
کسب رخصت آن را براي دوستان موعود مهیا ساختیم واز این پس نیز چنانچه همت?حضرتش یارمان شود در این باره یعنی
و خلاصی درماندگان پس از توسل جستن به دامان امام عصر، علیه?السلام، مطالبی را درج خواهیم نمود. ? « فرج?صالحان »
شب?پنجم?محرم?سال? 1418 ق.ساعت?یازده شب تلفن زنگ زد. پسرم گوشی را برداشت، گفت: شما را از مسجد آیۀ?الله
انگجی می?خواهند، گوشی را برداشتم، از ستاد نیمه شعبان آن مسجد مبارك فرمودند، حاج آقا امسال براي نیمه شعبان ما را
فراموش نکنید، عرض کردم: خیلی کار دارم و نمی?رسم و نمی?دانم چه بنویسم چون بحمدالله والمنۀ
سبت?به?ساحت?مقدس?حضرت مهدي ،عجل الله?تعالی?فرجه?الشریف، همه چیز را به طور کامل نوشته?اند و سلیقه بنده
نوشتن مطلبی نو است که تکرار نوشته?هاي گذشته نباشد. تا فرداي آن شب فکر می?کردم براي این عزیزان چه چیزي تقدیم کنم.
فردا جهت استراحت?ساعتی خوابیدم. در خواب به من گفتند قضیه ابن صالحان را براي آنها بنویس. من بسیار خوشحال شدم زیرا
صلاة فرج قضیه منصوربن صالحان را گنجی از گنجهاي حضرت حق متعال و حضرت مهدي ، علیه?السلام، می?دانم و لذا تصمیم
شیخ » گرفتم همان قضیه را تقدیم حضور عزیزان کنم. اینک نقل داستان، به ترجمه از کتاب شریف و گرانقدر دلائل?الامامه
ابوالحسین?بن » که گفت، خبر داد مرا ? « ابوجعفر محمدبن هرون?بن موسی تلعکبري » حکایت کرد مرا ? :« ابی?جعفر طبري
بر عهده گرفتم، تصادفا بین من و او جریاناتی پیش آمد که ? « ابی منصوربن صالحان » که کاري را از جانب ? « ابی?البغل کاتب
موجب شد خود را از او پنهان کنم او مرا سخت ترسانیده، به جستجوي من برآمد. من هم از او پنهان و ترسان بودم تا پس از مدتی
عزم کردم و پنهان به مقابر قریش و مرقد منور حضرت موسی کاظم ،علیه?السلام، رفته شب جمعه?اي را در آنجا به عبادت و شب
زنده?داري و دعا و مسالت?بگذرانم، شاید خداوند فرجی عنایت فرماید. تصادفا شبی سخت طوفانی و باد و باران بود از ابن جعفر
متصدي آن حرم شریف تقاضا نمودم درها را بسته و آن مکان مقدس را خلوت نگاه دارد تا به دلخواه خود به دعا و مسالت از
درگاه باري تعالی مشغول باشم و آنان که از ایشان ایمن نبوده و از دیدنشان ترسانم بر من داخل نشوند و او چنین نموده، درها را
قفل کرد و شب به نیمه کشید اتفاقا باد و باران هم مانع از رفت و آمد مردم گشت و من با دل?آسودگی مشغول دعا و زیارت و
نماز بودم در این هنگام ناگهان صداي پایی را از سمت مولاي خود موسی?بن جعفر ،علیهماالسلام، شنیدم دیدم مردي زیارت
می?کند و سلام بر آدم و پیغمبران?اولوالعزم?فرمود بعد ائمه را یک یک را نام برد تا به صاحب?الزمان ،علیه?السلام، رسید و
ایشان را ذکر نفرمود. من از این سلام تعجب نمودم. پیش خود چنین گمان کردم که شاید فراموش کرده یا عارف به آن امام
نیست. یا این خود مذهبی براي این مرد است. چون از زیارت فارغ گشت دو رکعت نماز گزارد سپس رو به مرقد شریف حضرت
ابی?جعفر جواد ،علیه?السلام، نمود. مثل همان زیارت و سلام را انجام داده و دو رکعت نماز به جا آورد و من از آن جهت که او
را نمی?شناختم ترسان بودم. او را جوانی کامل در جوانی و مردانگی دیدم که جامه سپیدي دربر و عمامه?اي بر سر که آخر آن را
«؟ اي اباالحسین ابن ابی البغل کجایی از دعا و فرج » : به زیر چانه انداخته بر دوش مبارك عبایی افکنده بود. بعداز اعمالش فرمود
یا من اظهرالجمیل و »: دو رکعت نماز می?گزاري و بعد از آن می?گویی »: گفتمش: اي سید و آقاي من! آن کدام است؟ فرمود
سترالقبیح یا من لم یؤاخذ بالجریرة و لم یهتک الستر یا عظیم المن یا کریم?الصفح یا حسن التجاوز یا واسع المغفرة یا باسط?الیدین
بالرحمۀ یا منتهی کل نجوي یا غایۀ کل شکوي یا عون کل مستعین، یا مبتدء بالنعم قبل استحقاقها یا رباه - ده مرتبه - یا سیداه - ده
مرتبه - یا مولایاه - ده مرتبه - یا غایۀ غایتاه - ده مرتبه - یا منتهی رغبتاه - ده مرتبه - اسالک بحق هذه الاسماء و بحق محمد و آله
و دعا کن بعد از این هرچه خواستی و ? « الطاهرین علیهم السلام الا ما کشفت کربی و نفست همی و فرجت غمی و اصلحت?حالی
یا محمد یا علی »: طلب کن حاجت?خود را. آنگاه می?گذاري گونه?راست?خودرابرزمین?و می?گویی در سجده خود صد مرتبه
سپس می?گذاري گونه چپ خود را بر زمین و می?گوئی صد ? « یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیاي وانصرانی فانکما ناصراي
و تکرار می?کنی تا نفس تمام شود و سر از سجده ? « الغوث الغوث » : و زیاد آن را تکرار می?کنی و می?گوئی ? « ادرکنی » ، مرتبه
صفحه 24 از 64
به هنگامی که به نماز و دعا مشغول «. بر می?داري پس بدرستی که خداي تعالی به کرم خود برمی?آورد حاجت تو را ان?شاءالله
بودم او بیرون رفت و بعد از فراغ از نماز نزد ابن?جعفر رفتم تا از او حال این مرد را جویا شوم که چگونه داخل شد؟ دیدم درها
را صدا زدم و او از اطاق ? « ابن?جعفر قیم » . بسته و قفل است. شگفت?زده گفتم شاید دري دیگر باشد که من از آن بی?اطلاعم
چراغخانه (اطاقی که در آنجا روغن به چراغهاي روضه مبارکه می?ریختند) بیرون آمد. سؤال از آن مرد و چگونگی داخل شدنش
نمودم. گفت همان?طور که می?بینی درها بسته [است]و من هنوز باز نکرده?ام. حکایت و قصه خود را به او گفتم. گفت: این
شخص همانا مولا و سید ما صاحب?الزمان ،علیه?السلام، است، من به هنگام خلوت روضه مطهره مکرر او را مشاهده و زیارت
نموده?ام من بر فوت سعادت از دست رفته بسیار متاسف گشتم. صبح هنگام به گاه طلوع فجر خارج شده به سوي کرخ و مخفیگاه
خود بازگشتم روز بالا نیامده بود که اصحاب و یاران ابن?صالحان?در جستجوي من برآمده و ملاقات مرا طالب و از دوستانم
جویاي من بودند و با آنان امان نامه?اي از وزیر بوده که در آن به هر لطف?و مرحمتی وعده بود. با دوستی از دوستان مورد وثوق
و اطمینان به حضور او رفتم. از جاي برخاسته مرا دربر گرفت?با رفتاري مهرآمیز که از او نه چنین دیده بودم و نه انتظارش را داشتم
مرا گفت: تنگی کار تو بدان?جا کشید تا شکایت مرا به صاحب?الزمان ،علیه?السلام، نمودي؟ گفتم:دعایی و مسالتی بود. واي بر
تو، دیشب که شب جمعه بود مولاي خود صاحب?الزمان ،علیه?السلام، را در خواب زیارت نمودم، مرا امر فرمود که با تو به نیکی
رفتار نمایم و با من چنان قهر و درشتی اظهار داشت که بر خود ترسیدم. ابوالحسن ابن ابی?البغل گفت: گفتم: لااله?الاالله، شهادت
می?دهم که آنان حق?اند و منتهاي حق?اند، من خود مولاي خود را در بیداري دیدم و با من چنین و چنان فرمود و آنچه را که در
حرم و مشهد مبارك موسی?بن جعفر امام کاظم ،علیه?السلام، دیده بودم براي او بازگفتم، پس بسیار شگفت?زده شد و با من
رفتارهاي بسیار نیکو و ارزنده و بزرگ به جاي آورد و به آرزوهایی که?انتظاروگمانش?رانمی?بردم?به?برکت
العبقري » مولاي?ماصاحب?الزمان ،علیه?السلام، رسیدم. ترجمه این قصه و صلوة فرج هم همان?طور که اشاره نمودیم در کتاب
مرحوم?عراقی هست?امادرکتاب?هردو یک سطر از دعا ساقط شده است و براي تصحیح آن شایسته ? « دارالسلام » و? « الحسان
بعد از نقل داستان می?فرماید، مؤلف ? « فاضل عراقی » رجوع نمایند. مرحوم ? « دلائل الامامه » یا خود « بحار » است عزیزان به
می?گوید: ذکر این خبر مناسب فصل سابق بود و ذکر این شخص در زمره کسانی که شرفیاب خدمت آن بزرگوار شده?اند انسب
می?نمود و سبب ذکر این در فصل معجزات بعلاوه آنکه در بحار هم در این باب ذکر نموده، آن است که جهت معجزه را در آن
اقوي دیدم زیرا که از این عمل آثار غریبه مشاهده کردم. اول وقتی که به این نعمت رسیدم آن بود که در سال هزار و دویست و
طاب ثراهما، بود در همین بلده که دارالخلافه تهران ? ،« حاج میرزا باقربن میرزا احمد تبریزي » شصت و شش با امام جمعه تبریز که
برادر ? « میرزا موسی » که فیمابین مسجد شاه و مسجد جمعه واقع شده و از ورثه ? « آقا مهدي ملک?التجار تبریزي » است در خانه
است منزل داشتیم و « حاجی محمد کاظم ملک?التجار » طاب ثراه، به او منتقل گردید و الان در تصرف پسرش ?، « حاج میرزا مسیح »
حقیر بر ایشان مهمان بودم لکن چون او ماذون به مراجعت?به تبریز از جانب شاه نبود حقیر را هم سبب انسی که مانع از
مراجعت?به وطن بود و بدون تهیه هم چون عزم توقف نبود بیرون آمده بودم و امام جمعه هم به این ملاحظه که بر ایشان مهمانم و
مخارج و ماکول و مشروب با ایشان است و غافل از آنکه مصادف دیگر هم هست?بود و خود هم چون انسی با اهل نبود ومتمکن
از قرض گرفتن نبودم لهذا از براي بعض مصارف مثل پول حمام و غیر آن?بسیار در شدت بودم. اتفاقا روزي در میان تالار حیاط با
امام جمعه نشسته?بودم?ازبراي استراحت و نماز برخاسته به غرفه?اي که در بالاي شاه?نشین تالار واقع است?بالا رفته مشغول اداء
فریضه ظهرین شدم بعد از نماز در طاقچه غرفه کتابی دیدم برداشته گشودم کتاب چاپی ترجمه مجلد سیزدهم بحار بوددر احوالات
حضرت حجت ،عجل?الله فرجه، چون نظر کردم، همین خبر در باب معجزات آن سرور جلوه?گر آمد با خود گفتم که با این حالت
و شدت این عمل را تجربه نمایم برخاسته نماز و دعا و سجده را به جا آورده فرج را خواسته از غرفه به زیر آمده در تالار نزد امام
صفحه 25 از 64
جمعه بنشستم ناگاه مردي از در درآمده رقعه?اي به دست امام جمعه داد و دستمال سفیدي در نزد او نهاد. چون رقعه را خواند آنرا
که در سراي امیر ? « علی?اصغر تاجر تبریزي » با دستمال به من داد و گفت این مال تو است، چون ملاحظه کردم دیدم که آقاي
اطلاق تجارت داشت?بیست تومان پول که دویست ریال بود در دستمال گذاشته و در رقعه به امام جمعه نوشته که این را به فلان
دهید. چون خوب تامل کردم، دیدم که از زمان فراغ از عمل تا زمان ورود رقعه و دستمال، زیاده بر آنکه کسی از سراي امیر بیست
تومان بشمارد و رقعه بنویسد و به آن مکان روانه دارد وقت نگذشته بود چون این دیدم تعجب کردم. سبحان?الله گویان خندیدم.
امام جمعه سبب تعجب پرسیده واقعه را به او نقل کردم، گفت?سبحان?الله من هم براي فرج خود این کار کنم. گفتم: پس بزودي
برخیز و به جا آور. او هم برخاست و به همان غرفه رفته نماز ظهرین ادا کرده بعد از آن عمل مذکور را به جا آورد. زمانی نگذشت
که امیر را که سبب احضار او به تهران شده بود ذلیل و معزول نمودند و به کاشان فرستادند و شاه عذر خواه آمد امام جمعه را با
احترام به تبریز برگردانید. بعد از آن حقیر این عمل را ذخیره کرده در مظان شدت و حاجت?به کار برده آثار سریعه غریبه مشاهده
می?نمودم حتی آنکه یک?سال در نجف اشرف ناخوشی وبا شدت کرد و مردم را بکشت و خلق را مضطرب نمود. حقیر چون این
بدیدم از دروازه کوچک بیرون رفته در خارج دروازه در مکانی تنها این عمل را به جا آورده، رفع وبا را از خدا خواسته و بدون
اطلاع دیگران برگشتم و فرداي آن روز از ارتفاع وبا خبر دادم آشنایان گفتند: از کجا می?گویی؟ گفتم: سبب نگویم لکن تحقیق
کنید اگر از دیشب و بعد کسی مبتلا شده باشد راست است . گفتند: فلان و فلان امشب مبتلا شده?اند. گفتم: نباید چنین باشد بلکه
باید از پیش ظهر دیروز و قبل از آن بوده باشد چون تحقیق نمودند چنان بود و دیگر بعد از آن دیده نشد ناخوشی در آن سال و
مردم آسوده شدند و سبب را ندانستند و مکرر اتفاق افتاده که برادران را در شدت دیدم و به این عمل واداشته و بزودي فرج رسیده
حتی آنکه یکروز در منزل بعضی برادران بودم بر شدت امرش مطلع شده این عمل را به او تعلیم نموده به منزل آمدم بعد از قلیل
زمانی آواز در را شنیدم دیدم همان مرد است می?گوید از برکت دعاي فرج از براي من فرجی شد و پولی رسید تو را هم هرقدر
در کار است?بدهم. گفتم: مرا از برکت این عمل حاجتی نباشد لکن بگو امر تو چگونه شد. گفت: من بعد از رفتن تو به حرم
امیرالمؤمنین ،علیه?السلام، رفتم و این عمل را به جا آوردم چون بیرون آمدم در میان ایوان مطهر کسی آمد و به?قدر حاجت در
دست من نهاد و برفت. و بالجمله حقیر از این عمل آثار سریعه دیده?ام لکن در غیر مقام حاجت و اضطرار به کسی نداده و به کار
نبرده?ام زیرا که تسمیه آن بزرگوار این را به دعاي فرج اشاره به این دارد که در وقت ضیق و شدت اثر نماید والله?العالم. و اما
خود این ناچیز به?قدري الطاف و عنایات از این نماز مبارك و دعاي شریفه دیده?ام که واقعا و از صمیم دل آن را گنجی از
گنجهاي الهی می?دانم و اگر همه آنها را یک به یک بشمارم کتاب مستقلی می?شود نه جزوه?اي. البته معلوم است که این نماز و
هر دعا که نام فرج بر آن نهاده شده است?باید به هنگامی خوانده شود که انتظار فرج جز از خداوند نبوده و آدمی قطع امید از همه
جا و همه کس کرده، در کمال انقطاع متوجه پروردگار گردد شایسته است که در موارد حاجت اکتفا به یک مرتبه خواندن نکند.
بدون ناامیدي دو مرتبه و سه مرتبه هم خوانده شود، خداوند گشایش عنایت می?فرماید. نفس دعا و سؤال و طلب حوائج از
خداوند خود عبادت خالصی است و اگر ریا و شبهه?اي در آن باشد دعاي خداوند نیست. بنابراین محال است?خداوند متعال
عبادت خالص را رد کند. اگر مصلحت عبد باشد به سرعت عجیبی عنایت می?فرماید و گهگاه با تاخیر به تفاوت زمان و اگر
صلاح نباشد عقل حکم می?کند که خداوند جزاي آن عبادت خالص را در آخرت جبران و حاجت?بنده را روا فرماید.
وقتی بیایی
وقتی بیایی ?از شوق دلها می زنم تا خواهی آمد اي یار! ما را می?کشی یا خواهی آمد هر روزما همسایه با یاد تو رفته است هر
شب به امیدي که فردا خواهی آمد مردیم از بس تسلیت دادیم دل را پس کی تسلاي دل ما خواهی آمد؟ مولا! نمی?آیم مگو، ما
صفحه 26 از 64
را مرنجان تو مهربانی، جان مولا خواهی آمد شادم که از خاك شهیدانت?شنیدم وقتی بیایی از همین?جا خواهی آمد بسیار
وردي بخوان قرار دل بی?شکیب ? « عطر سیب ?» « عباس چشامی » می?سوزانی?ام اي یار، بسیار نازت فراوان است اما خواهی آمد
را اشکی ببار سنگ مزار غریب را یک نوبهار اگر بشکوفد لبان تو را پر می?شود تمام زمین، عطر سیب را تنها به اشتیاق سلامی
گذاشتم در پشت?سر هر آنچه فراز و نشیب را آتش گرفت روح کویرانه?ام، زلال روزي بیا و آب بزن این نهیب را این کیست؟
این که با دل من حرف می?زند نشنیده?اید هیچ صداي عجیب را؟ آرام می?شود دل توفانی اي عجب! خاصیتی است آیه امن
خم سربسته بتی که راز جمالش هنوز سربسته است به غارت دل سوداییان کمر بسته است عبیر ? « آرش شفاعی بجستان » یجیب را
مهر به یلداي طره پیچیده است میان لطف به طول کرشمه بربسته است بر آن بهشت مجسم دلی که ره برده?ست در مشاهده بر منظر
دگر بسته است زهی تموج نوري که بی غبار صدف در امتداد زمان نطفه گهر بسته است بیا که مردمک چشم عاشقان همه شب
میان به سلسله اشک تا سحر بسته است به پاي?بوس جمالت نگاه منتظران ز برگ برگ شقایق پل نظر بسته است هزار سد
ضلالت?شکسته?ایم و کنون قوام ما به ظهور تو منتظر بسته است امید روشن مستضعفان خاك، تویی اگرچه گرد خودي چشم خود
نگر بسته است متاب چهره ز شبگیر جان بی?تابم که آه سوخته میثاق با اثر بسته است به یازده خم می گرچه دست ما نرسید بده
پیاله که یک خم هنوز سربسته است زمینه?ساز ظهورند شاهدان شهید اگرچه ماتمشان داغ بر جگر بسته است کرامتی که ز خون
شهید می?جوشد بسا که دست دعا را ز پشت?سربسته است در این رسالت?خونین بخوان حدیث?بلوغ که چشم و گوش حریفان
همسفر بسته است قسم به اوج که پرواز صبح خواهم کرد در این میانه مرا گرچه بال و پر بسته است دل شکسته و طبع خیال?بند
بشارت غروب عمر شب انتظار نزدیک است طلوع مشرقی آن «( قادر طهماسبی (فرید » به اقتداي شرف قامت هنر بسته است « فرید »
وقت قرار نزدیک است اگر که در کف دیوارها گل و لاله ،«؟ براي چه » سوار نزدیک است دلم قرار نمی?گیرد از تلاطم عشق مگو
است عجیب نیست که دیدار یار نزدیک است بیا که خانه تکانی کنیم دلها را از انجماد کسالت، بهار نزدیک است بیا! چو لاله تنت
را به زخم آذین بند بیا و زود بیا! روز بار نزدیک است فریب خویش مده، تشنگیت?خواهد کشت دو گام پیش بنه، چشمه?سار
مرد موعود وقتی تو ? « سهیل محمودي » نزدیک است در آسمان پگاه آن پرنده را دیدي؟ اسیر موج نگردي، کنار نزدیک است
بیایی سنگفرش سرد خیابان چراگاه آهوان می?شود! گرگها در برابر گوسفندان زانو می?زنند و شقاوت نیاکان را به کرنشی غریب
پوزش می?طلبند! وقتی تو بیایی زمین آتشفشان خشمش را فرو می?خورد در کویر می?بارد! چندان که جویباران عیادت
شوره?زاران را فریضه بدانند بیا! و دستهاي پینه بسته کارگران را به بوسه?اي بنواز و حجم ترانه?هاي دختران قالیباف را از شادي پر
دوچرخه بخر و ? « مرتضی » کن بیا و فانوسهاي بادي را در ساحل بیاویز و ماهیگیران خسته را به صداي موج بخوان! بیا و براي
چکه می?کند و ? « رحمان » هنوز آستین ندارد! و هنوز سقف خانه ? « عباس » را نو کن لباسهاي زمستانی ? « مریم » کفشهاي کهنه
با « صفر » قمه?اش را بر فرقش نخواهد کوفت و ? « رمضان » ها ?« محرم » زنش زیر آن می?گذارد! اگر تو بیایی دیگر - « شهربانو »
در ؟« هور قلیا » دست?خود، گل بر سرش نخواهد گذاشت و شهر در عزاي عدالت سیاه نخواهد پوشید! راستی را در کجایی؟ در
حدیث عشق به جز ولاي تو ? « جواد محقق » !!؟ وقتی غریبی جدت حسین را بر سینه می?کوبد « غلامرضا » یا در قلب ؟« مثلث?برمودا »
بر لوح دل نگاري نیست به جز وصال تو در دیده انتظاري نیست فروغ مهر تو بگرفته آسمان دلم حدیث عشق بنازم که اختیاري
نیست دلم به باغ و گل و سرو و لاله خو نکند که باورم شده غیر از تو گلعذاري نیست گذشت قافله?ها یک به یک از این منزل به
شاهراه ولا جز تو تکسواري نیست فداي قلب صبور تو اي یگانه دهر که تا ابد به جهان چون تو داغداري نیست غریبتر ز مادر تو
فاطمه ، (س)، نبود شبانه دفن شد و بهر او مزاري نیست بیا عیان بنما قبر بی?نشانش را که صبر رفته ز کف، سینه را قراري نیست به
سیدعباس صدرالدینی « صدر » و قدوم شوکت تو به پیش اهل نظر غیر شرمساري نیست « صدر » سر ارادت
فجر صادق
صفحه 27 از 64
بررسی?اوضاع?اجتماعی?وسیاسی?عصرامامت?امام?صادق (ع) ابراهیم شفیعی?سروستانی لباس قیراندود شب، مدینه را در
برگرفته و سکوتی مبهم بر شهر سایه افکنده است. در آن شب زنی تنها، نگران و شتابان در کوچه پس?کوچه?هاي?شهر به پیش
می?رود. بر در چند خانه می?کوبد و پس از لختی درنگ و رساندن پیام خویش دوباره با همان حال راهش را در پیش می?گیرد.
اینک او ماموریت?اش را به پایان رسانده?وشتابان?به?خانه?برمی?گردد، خانه?اي که از در و دیوار آن غبار غم می?بارد. در
سایه روشن اتاقی محقر بستري به چشم می?خورد. آه خداي من! او جعفربن محمد است که این چنین در بستر افتاده است. در تبی
شدید می?سوزد و چهره?اش به زردي گراییده است. آن زن به اتاق واردمی?شودوبه?بالین?همسرخویش می?رود. اشک?در
چشمانش حلقه?زده است. با صدایی بغض?آلود رو به همسرش کرده می?گوید: مولاي من همه آنان را که فرموده بودید از پیغام
شما آگاه کردم. چند دقیقه بعد فرزندان و نزدیکترین یاران امام بر گرد بستر او جمع می?شوند، لحظات بسختی می?گذرند و
آرامشی تلخ و جانکاه بر آن محفل حکمفرماست. در این هنگام?امام?چشمان?تبدارش?رابسختی می?گشایدوآخرین?نگاهش را
متوجه جمع می?سازد. همه منتظرند که آخرین وصایاي امامشان را بشنوند، لبان حضرتش آرام?آرام گشوده می?شوند و با آخرین
آنان?که?نمازرا کوچک می?شمارند، به شفاعت ما نخواهند » : توانی که برایشان مانده است این کلام را به زبان جاري می?سازند
و این آخرین سخنی بود که از آن امام شنیده شد. صبحگاه بیست و پنج?شوال سال 140 هجري بار دیگر قبرستان بقیع «. رسید
آغوش خود را براي پذیرش یکی دیگر از نوادگان پیامبر اکرم ، صلی?الله?علیه?وآله،می?گشاید و حضرت جعفر بن محمد
الصادق، علیه?السلام، در کنار جد بزرگوار و پدر و عموي ارجمند خویش به خاك سپرده می?شود. ششمین امام معصوم در 17
ربیع?الاول سال? 83 ق در مدینه منوره به دنیا آمد. پدر ارجمندش حضرت محمد بن علی الباقر، علیهماالسلام و مادر گرانقدرش
و کنیه?هاي حضرتش، ابوعبدالله، « جعفر » بود. ( 1) نام مبارك آن حضرت ،« قاسم ابن محمد بن ابی بکر » دختر ? ،« ام فروه »
( ابواسماعیل و ابوموسی بود. آن جناب را القاب بسیاري بوده که از آن جمله صادق، فاضل، طاهر و قائم از همه برجسته?ترند. ( 2
امام صادق ،علیه?السلام، در دوران حیات?جد بزرگوارش حضرت علی?بن الحسین، علیهماالسلام، به دنیا آمد و در آن تاریخ که
سیدالساجدین جهان را بدرود می?گفت، صادق آل محمد ، علیه?السلام، کودکی دوازده ساله بود و به سال 114 ق که حضرت
باقر ، علیه السلام، رحلت می?کرد، وي 31 سال داشت و از آن تاریخ به بعد به مدت? 34 سال?امامت?وراهبري شیعیان را بر عهده
گرفت. ( 3) از خصوصیات ظاهري آن حضرت اینکه ایشان متوسط?القامۀ، میانه?بالا، افروخته?رو، داراي بدنی سفید، بینی
کشیده?و موهاي سیاه و مجعد بوده و برصورت?زیبایش خال سیاه هاشمی بود که بر ملاحتش می?افزود. ( 4) آن امام چهره?اي
جذاب داشت و در نهایت جلالت و هیبت?بود چنانکه هر بیننده?اي?رامسحورخویش?می?ساخت.
در آن دم که پدرم دیده از دیدار فرومی?بست، رو » : انتقال?امامت?به?حضرت?صادق، علیه?السلام از آن امام نقل شده است که
?« نافع » من نیز چهار نفر از رجال برجسته?قریش را که در میان ایشان ? .« چند تن گواه بر بالین من حاضر کن » : به من کرده فرمود
بنویس.این چیزي است که یعقوب به?پسرانش?وصیت?کردکه?اي » : نیز بود، پیش او آوردم. سپس فرمود « عبدالله بن عمر » غلام
اي جعفر، پس » : آنگاه رو به من کرده فرمود .« پسران من خدا دینش?را براي شما برگزیده، مبادا که جز بر سبیل اسلام از دنیا بروید
از مرگم تو اقدام به غسل و کفن من نما و با آن جامه که در آن نماز جمعه می?خواندم، کفنم بپوشان و عمامه?ام را به سرم ببند و
آنگاه به آن چهارتن گواه .« در دل خاك بند کفنم را باز کن. قبرم را چهارگوشه ساز و آن را چهار انگشت از زمین بالا بیاور
پدر جان، چه » : امام صادق، علیه?السلام، ادامه می?دهد: من گفتم .« به خانه?هاي خویش بازگردید. خدایتان رحمت کند » : فرمود
فرمود: پسر جان. می?خواستم?همه?بدانند که پس از من زمام امور «!؟ چیز در این جریان بود که لازم بود بر آن گواه گرفته شود
5) آري، از آن زمان به بعد، در محیطی ) .« به مشیت کیست. دوست نمی?داشتم که در امامت تو شبهه و اشکالی به وجود بیاید
صفحه 28 از 64
پرآشوب?ودرمیان?اقیانوسی?پرتلاطم، حضرت?صادق،علیه?السلام، سکاندار کشتی شیعیان آل محمد، صلی?الله علیه?وآله،
می?گردد. کشتی?اي که از جور زمانه آسیبها دیده و زخمها برداشته بود و اکنون در میان گرداب حوادث روزگار، راه خویش را
است. او از سال 105 ق ? « هشام بن عبدالملک » به سوي ساحل آرامش می?پویید. آغاز امامت آن حضرت مصادف با عصر خلافت
به خلافت رسیده و مردي بسیار زشت?روي و زشت?خوي بود. ( 6) در آن زمان سال نهم خلافتش را در اوج رذالت و پستی و در
نهایت?خشونت و سنگدلی سپري می?کرد. اما در سال 125 ق با به هلاکت رسیدن هشام، دوران خلافت ننگین او که آکنده از
ظلم و جور نسبت?به آل علی ، علیهم?السلام، و فساد و تباهی بودبه پایان رسید و پس از او زمام امور مسلمین به
افتاد. ولید به شرابخواري و بی?بند و باري ? « ولید بن یزید بن عبد الملک » دست?بی?کفایت مردي دیگر از بنی?مروان یعنی
پیامبر دروغین ایرانی گرویده و علنا به انکار خدا و رسول ? « مانی » معروف بود، ( 7) و به نقل مورخین در اواخر عمرش به کیش
خدا ،صلی?الله علیه و آله و سلم، می?پرداخت و سرانجام به خاطر همین اعتقادات و اعمالش مردم بر او شوریده و او را به قتل
در سال? 126 ق دو خلیفه دیگر بر مسند خلافت نشستند، اما اوضاع زمانه چنان آشفته و « ولید بن یزید » رساندند. ( 8) با هلاکت
از « مروان حمار » معروف به « مروان بن محمد » ، پرآشوب بود که در مجموع خلافت آنها به هشت ماه هم نرسید و در سال? 127 ق
استان جزیره به دمشق حمله کرد و خلافت را به دست گرفت. ( 9) مروان به قصد تحکیم اساس سلطنت?خود و بازگرداندن قدرت
و شوکت ازدست?رفته دولت?بنی?امیه و بنی?مروان، دست?به کشتارها و سخت?گیریهاي بسیار زد اما بی?خبر بود که دوران
اقتدار بنی?امیه به سر آمده و تاریخ در انتظار روشدن برگ تازه?اي از دفتر پرماجراي حکمرانان پس?ازرسول
در منطقه جزیره درگیر جنگ با خوارج بود، در خراسان « مروان بن محمد » اکرم،صلی?الله?علیه?وآله، است. در آن زمان که
غوغایی دیگر برپا بود و سفیران بنی?عباس در حال گرفتن بیعت از مردم براي یاري خود بودند و رفته?رفته شعله قیام بالا
به قتل « مروان حمار » می?گرفت. ( 10 ) بالاخره?پس?ازسالهاجنگ?و خونریزي میان بنی?عباس و بنی?مروان در سال 132 ق
می?برند و این پایان حکومت هزارماه بنی?امیه و بنی?مروان و آغاز ? « ابوالعباس سفاح » رسیده و سرش را به نزد
بر مسند خلافت تکیه می?زند. او ? « ابوالعباس سفاح » ، خلافت?بنی?عباس بود. استقرار خلافت عباسیان با استقرار خلافت عباسی
در دوران چهارساله خلافتش به انتقام از آل امیه پرداخته و هر که از بزرگان آنان باقی مانده بود به قتل می?رساند و سرانجام در
به خلافت می?رسد. ( 11 ) او نیز ? « منصور دوانیقی » معروف به ? « ابوجعفر عبدالله » سال? 136 ق به مرض آبله از دنیا رفته و برادرش
اگرچه در ابتدا به شیعیان آل علی، علیه?السلام،تمایل?نشان?می?دهد، اما پس از مدتی یکباره تغییر روش داده و سیره اسلاف
اموي خود را پی می?گیرد تا حدي که عهد منصور را یکی از پراختناق?ترین دوره?هاي تاریخ اسلام برشمرده?اند ;دوران
پروحشتی?که?حکومت?ارعاب?نفسهاي مردم را در سینه?ها حبس کرده و ترس و دلهره همه جا را فرا گرفته بود. امام صادق
،علیه?السلام، ده سال از اواخر عمر خود را در دوران خلافت منصور سپري ساخت. در حالی که جاسوسان و ایادي منصور روابط،
ملاقاتها و درس و بحث او را از هر نظر تحت مراقبت?شدید داشته و هر روز بر اساس گزارشهاي بی?اساس، آن حضرت را با آن
همه شکوه و عظمت و با آن همه قدر و منزلت?به پیش کثیف?ترین و جلادترین مرد روزگار احضار کرده و مورد بازخواست قرار
می?دادند. گاهی به ساحت مقدسش جسارت و اهانت روا داشته و گاه او را تهدید به قتل و کشتار شیعیان می?نمودند و بدین
وسیله امام?رامجبورمی?ساختندکه به خاطر حفظ خون شیعیان و پیروان خود هم که شده است، حقایق را حتی به صورت غیرعلنی
هم به دوستان خود نرساند و از این رو پیوسته از یاران و شیعیان خویش می?خواستند که مواظب جاسوسان و خبرچینان باشند و
مطالب مهم را جز به افراد شایسته و مورد اطمینان خود بازگو نکنند. این است که شاعري عرب درباره فجایع بنی?عباس می?گوید:
آرزو می?کنم که جور و ستم بنی?مروان مستدام می?گردید و آرزو می?کنم که اي کاش عدالت?گستري بنی?عباس آتش »
و براستی که این شاعر به گزافه سخن نرانده است، چرا که تعداد ساداتی که از نسل حضرت ? .« می?گرفت و از میان می?رفت
صفحه 29 از 64
فاطمه ، علیهاالسلام، در زمان منصور به قتل رسیدند در تمام مدت خلافت?بنی?امیه بی?نظیر است. و بالاخره در ماه شوال سال
148 ق منصور برگ دیگري بر دفتر زندگانی ننگین و خیانت?بار خود افزود و با مسموم ساختن معصوم هشتم و امام ششم شیعیان،
امتی را از فیض آن امام محروم و خود را براي همیشه مشمول لعنت الهی ساخت. وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امپراطوري
اسلام رژیم?بنی?امیه?درسالیان آخر زندگی امام باقر ،علیه?السلام و نیز سالهاي آغاز امامت فرزندش امام صادق ، علیه?السلام،
یکی از پرماجراترین فصول خود را می?گذرانید. قدرت?نمایی?هاي نظامی در مرزهاي شمال شرقی (ترکستان و خراسان)، شمال
(آسیاي صغیر و آذربایجان) و مغرب (آفریقا و اندلس و اروپا) از سویی و شورشهاي پی در پی در نواحی عراق عرب، خراسان و
شمال آفریقا که عموما یا به وسیله بومیان ناراضی و زیر ستم و گاه به تحریک یا کمک سرداران اموي به?پا می?شد. از سوي
دیگر وضع نابسامان و پریشان ملی در همه?جا و مخصوصا در عراق، مقر تیولداران بزرگ بنی?امیه و جایگاه املاك حاصلخیز و
پربرکت که غالبا مخصوص خلیفه یا متعلق به?سران?دولت او بود و حیف و میلهاي افسانه?اي هشام و استاندار مقتدرش، خالد بن
عبدالله قسري در عراق و بالاخره قحطی و طاعون در نقاط مختلف از جمله خراسان و عراق و شام و... حالت عجیبی به کشور
گسترده مسلمان?نشین که به وسیله رژیم بنی?امیه و به دست?یکی از معروفترین زمامداران آن اداره می?شد، داده بود. بر این همه
باید مهمترین ضایعه?عالم?اسلام را افزود، ضایعه معنوي، فکري و روحی. در فضاي پریشان و غمزده کشور اسلامی که فقر و
جنگ و بیماري همچون صاعقه برخاسته از قدرت?طلبی و استبداد حکمرانان اموي بر سر مردم بینوا فرود
می?آمد،می?سوخت?وخاکسترمی?کرد، پرورش نهال فضیلت و تقوي، اخلاق و معنویت چیزي در شمار محالات می?نمود.
رجال روحانی و قضات و محدثان و مفسران که می?بایست ملجا و پناه مردم بینوا و مظلوم باشند، نه فقط به کار گره?گشایی
نمی?آمدند، غالبا خود نیز به گونه?اي و گاه خطرناکتر از رجال سیاست، بر مشکلات مردم می?افزودند. نام?آوران و چهره?هاي
ابن ابی » و « ابن بشر ?» ،« محمد بن شهاب زهري ?» ،« قتادة بن دعامه ?» ،« حسن بصري » مشهور فقه، کلام، حدیث و تصوف از قبیل
و دهها تن از قبیل آنان در حقیقت مهره?هایی در دستگاه عظیم خلافت و یا بازیچه?هایی در دست امیران و فرمانروایان ? « لیلی
بودند. تاسف?آور است اگر گفته شود که بررسی?احوال?این?شخصیتهاي موجه و آبرومند در ذهن مطالعه?گر آنان را در
چهره?مردانی?سردر آخور تمنیات پلید، همچون قدرت?طلبی، نامجویی و کامجویی ویا بینوایانی?ترسو،پست?و عافیت?طلب یا
زاهدانی?ریاکار و ابله و یا عالم?نمایان سرگرم مباحثات خونین کلامی و اعتقادي مجسم می?سازد. قرآن و حدیث که می?بایست
نهال معرفت و خصلتهاي نیک را زنده بدارد،به ابزاري در دست قدرتمندان یا اشتغالی براي عمر بی?ثمر این تبهکاران و تبه?روزان
تبدیل شده بود. ( 12 ) اینچنین اوضاع آشفته سیاسی - اجتماعی زمینه مناسبی شده بود براي وقوع حرکتها و قیامهاي اصلاح?طلبانه،
اگر چه در این میان انگیزه?ها و اهداف قیام یکسان نبودند ولی در هر حال مردم هر روز شاهد بودند که در گوشه?اي از سرزمین
پهناور اسلامی کسی علم مخالفت و مبارزه با نظام حاکم را به دست گرفته و داعیه?دار احقاق حقوق مظلومان و ستمدیدگان
می?شود. بر همه خصوصیات این زمان پرآشوب اضافه کنید ایجاد فرقه?ها و گروههاي بی?شمار با عقاید و اندیشه?هاي
گوناگون و متضاد ;نحله?هاي مختلف کلامی و فقهی. صوفی?پیشه?ها و زاهدنمایانی که براي خود طرحی نو در افکنده بودند.
رواج اندیشه?هاي مادي و ضدخدایی و بالاخره سیل بنیان?کن افکار و عقاید نوینی که از آن سوي مرزها ایمان فطري مسلمانان را
مورد هجوم قرار داده بود. در این فضاي مسموم، خفه و تاریک و در این روزگار پربلا و دشوار بود که امام صادق ، علیه?السلام،
بار امانت الهی را بر دوش گرفت و براستی چه ضروري و حیاتی است امامت?با آن مفهوم مترقی که در فرهنگ شیعی شناخته و
دانسته?ایم براي امتی سرگشته و فریب?خورده، ستم?کشیده در چنین روزگار تاریک و پربلا. ( 13 ) این شمایی کلی بود از
وضعیت زمان و سوانح روزگار در آن عصر پرماجرا، اما اینکه در این میان امام چه نقشی را بر عهده می?گیرند و چه اهدافی را
دنبال می?کنند، خود بحث مفصلی است که این مجال را فرصت طرح دقیق و کامل آن نیست و ما تنها اشاراتی گذرا به آن
صفحه 30 از 64
خواهیم داشت ولی پیش از آن لازم دیدیم که در حد یک شناخت اجمالی سایر حرکتهایی را که با اهداف اصلاح?طلبانه در آن
روزگار وجود داشتند، بررسی نماییم تا هرچه بهتر به صحت تدابیر اتخاذشده از سوي امام صادق ، علیه?السلام، واقف شویم.
قیامهاوحرکتهاي?اصلاح?طلبانه درعصرامام?صادق?علیه?السلام پیش از این گفتیم که نیمه اول قرن دوم هجري شاهد وقوع قیامها
و حرکتهاي مسلحانه متعددي بر ضد دستگاه اموي بود که در این میان نقش انقلابیون علوي حائز اهمیت?بسیاري است. بسیاري از
انقلابیون علوي سعی داشتند با فداکاري و نثار خون خود، وجدان خفته جامعه اسلامی را بیدار سازند و جامعه را به طریق صحیح
و فرزندش ? « زید بن علی بن الحسین » خود که همانا حاکمیت امام معصوم بود برگردانند که نمونه بارز ایشان امامزادگانی چون
هستند که در نهایت اخلاص به حرکتی شجاعانه در زمانه سکوت دست?یازیدند، اگرچه به دلیل نامناسب?بودن « یحیی بن زید »
زید بن علی بن الحسین ،علیهم » شرایط جامعه براي چنین حرکتهایی به نتیجه?اي مطلوب دست نیافتند. قیام زید بن علی بن الحسین
خلیفه سفاك اموي به خونخواهی جدش حسین بن علی ، علیهماالسلام، و در اعتراض به ? « هشام بن عبدالملک » در زمان ? .« السلام
سیاستها و عملکردهاي ضد اسلامی خلفاي جابر اموي در عراق دست?به قیامی مسلحانه می?زند اما بار دیگر تاریخ تکرار شده و
مردم نابکار کوفه او را نیز چون جد بزرگوارش در میان دشمنان بی?یار و یاور رها می?سازند. زید در سال 120 ق به شهادت
می?رسد و پیکر مطهرش را تا مدتهاي مدیدي بر دار نگه می?دارند اما یک تن از آن بی?وفا مردم به مخالفت?بر نمی?خیزند تا
سرانجام به دستور هشام آن پیکر سربدار را به آتش می?کشند و خاکسترش را بر باد می?دهند. هنگامی که خبر شهادت زید بن
علی به امام صادق ،علیه?السلام، می?رسد، حضرتش را اندوهی عمیق فرا می?گیرد و بسیار محزون می?شوند به حدي که آثار
خون و اندوه بوضوح در چهره?اش نمایان می?گردد و آن حضرت دستور می?دهد که از مال خود، هزار دینار در میان خاندان
?« زید بن علی بن الحسین » کسانی که با زید کشته شده?اند پخش کنند. ( 14 ) امام صادق، علیه?السلام، در وصف جناب
دعوت?می?کردو اگر پیروز می?گردید، « رضاي آل محمد » خداوندعمویم?زید را رحمت کند. او مردم را به سوي » : می?فرماید
15 ) قیام یحیی بن زید یحیی پسر زید دنباله فعالیت پدر ) .« در پیشگاه خدا عهد خود را وفا نموده و به آنچه گفته بود عمل می?کرد
و دیگر امراي اموي عراق آنان را به خراسان ? « حجاج بن یوسف » را گرفت و به منظور نجات و پیروزي هواداران مهاجر کوفی که
تبعید کرده بودند، به این استان دوردست رفت ولی او نیز به سال 125 ق پس از چند سال مبارزه و تلاش به همان سرنوشت پدر
مبتلا گردید. ( 16 ) اما قیامهاي دیگري هم از سوي علویان واقع می?شد که به دلیل اهداف جاه?طلبانه و خودپسندانه?اي که در
رهبران این قیامها وجود داشت، هرگز مورد تایید و رضایت امام صادق ،علیه?السلام، واقع نگردید. که از جمله می?توان به جنبش
که ? « عبدالله محض » مسلحانه نوادگان امام حسن مجتبی ، علیه?السلام، اشاره نمود: قیام نوادگان امام حسن مجتبی، علیه?السلام
معروف « محمد » پسرزاده امام حسن مجتبی ،علیه?السلام، بود، همواره براي به قدرت?رساندن پسرانش تلاش می?کرد و پسر خود
را قائم آل محمد می?خواند، از این رو در پی فرصتی بود که به اهداف خود جامه عمل بپوشاند و حتی به دنبال ? « نفس زکیه » به
من ترا اي » : این بود که از امام صادق ، علیه?السلام، نیز براي پسرش بیعت?بگیرد، اما امام در پاسخ او با لحنی خیرخواهانه فرمود
پسرعمو به پناه خدا می?سپارم و هرگز به مصلحت?شما نمی?دانم که در این امر (به?دست گرفتن حکومت) دخالت کنید، من
عبدالله که از این سخنان امام جا خورده بود و انتظار چنین .« می?ترسم که با این اقدام خود و خانواده?ات به نابودي کشیده شوید
جوابی را نداشت?شروع به سخنانی در انکار و رد امامت فرزندان حسین بن علی ، علیهماالسلام، نمود. اما سرانجام پس از دقایقی
مرا اطاعت کن اي ابومحمد! به خداوند متعال خدایی که جز او » : بحث و مجادله با امام با این پاسخ مواجه شد که
خداي?دیگري?نیست?قسم?می?خورم?که من از تو پندها و خیراندیشی?هاي خود را دریغ نمی?دارم. ولی افسوس می?خورم
سده » که تو پند مرا نمی?پذیري و از آنچه تقدیر شده است، راه گریزي نیست. تو نمی?دانی که پسرت محمد همین محمد در
سرانجام در سال 144 ق و در زمان خلافت منصور عباسی فرزندان عبدالله .« در آغوش سیل آن دامنه کشته خواهد شد ? « اشجع
صفحه 31 از 64
دست?به قیام زدند و حتی در جریان قیام خود براي اینکه امام صادق ،علیه?السلام، را به همکاري با خود وادار کنند، به اعمال
خشونت پرداخته?وحضرتش?را به بند کشیدند. اما همه این فعالیتها براي آنها ثمري نداشت و آنچنان که امام پیش?بینی نموده
فرزندان عبدالله محض در سال 145 ق در جنگ با سپاه عباسی به قتل رسیدند. ( 17 ) این گوشه?اي بود از ? « ابراهیم » و « محمد » ، بود
حرکتهاي اعتراض?آمیزي که گاه به صورت مسلحانه و گاه به صورت قیام مردمی هر چند صباح در جامعه آن روز اتفاق
می?افتاد. اما اینک می?پردازیم به بررسی سیاست و خطمشی?اي که امام صادق، علیه?السلام، در آن اوضاع و احوال آشفته در
پیش گرفتند: خط مشی و موقعیت امام صادق، علیه?السلام امام ششم شیعیان، علیه?السلام، پس از آنکه واقعیت امت را از لحاظ
فکري و عملی فهمید و شرایط سیاسی و اجتماعی محیط را دانست و واقعیت?سیاسی را که امت در آن می?زیست و قدرت و
امکانات او را که می?توانست?با آن روبرو شود و مبارزه سیاسی را آغاز کند شناخت ;قیام به شمشیر و پیروزي مسلحانه و فوري را
براي بر پاداشتن حکومت اسلامی کافی ندید، چه برپاي داشتن حکومت و نفوذ آن در امت?به مجرد آماده?کردن قوا براي حمله
نظامی وابسته نبود، بلکه پیش از آن بایستی سپاهی عقیدتی تهیه می?شد که به امام و عصمت او ایمان مطلق داشته باشد وهدفهاي
بزرگ او را ادراك کند و در زمینه حکومت از برنامه او پشتیبانی کرده و دست?آوردهایی را
که?براي?امت?حاصل?می?گردیدپاسبانی نماید. گفتگوي امام صادق ،علیه?السلام، با یکی از اصحاب خود مضمون گفته ما را
آشکار می?سازد ( 18 ) و این معنی را بخوبی روشن می?سازد که امام در پی ساختن شیعیانی بود که با درك هدف والاي امام،
بر امام صادق علیه?السلام وارد شدم » : روایت?شده است که گفت ? « سدیر صیرفی » بتوانند در همه حال ایشان را همراهی نمایند. از
و گفتم: خداي را چه نشسته?اي؟! فرمود: اي سدیر چه اتفاق افتاده است؟ گفتم: از فراوانی دوستان و شیعیان و یارانت?سخن
می?گویم. فرمود: فکر می?کنی چند تن باشند؟ گفتم: یکصدهزار. فرمود: یکصد هزار؟ گفتم: آري و شاید دویست هزار. فرمود:
دویست هزار؟ گفتم: آري و شاید نیمی از جهان. صیرفی سخن خود را چنین ادامه می?دهد که: آنگاه امام خاموش گردید و
رفتیم، آن حضرت در آنجا به گله?اي از بزها [که مشغول چرا بودند] اشاره کرده و ? « ینبع » سخنی نفرمود تا به اتفاق هم به منطقه
19 ) ازگفتگوي امام صادق ،علیه?السلام، با ) .«! فرمود: اي سدیر اگر شیعیان ما به تعداد این بزها رسیده بودند، بر جاي نمی?نشستم
سدیر در می?یابیم که اگر امام می?توانست?به یاري?دهندگان و به قدرتی تکیه کند که پس از عمل مسلحانه هدفهاي اسلام را
تحقق بخشند، پیوسته آمادگی داشت که دست?به قیام مسلحانه بزند اما اوضاع و احوال و شرایط زمان مجال نمی?داد که امام
،علیه?السلام، حتی اندیشه این موضوع را در سر بپروراند که با سیاست?حاکم روز وارد کشمکش گردد، زیرا این کار امري بود
که اگر قطعا با شکست روبرو نمی?شد باز هم نتایج آن تضمین?شده نبود. به عبارت دیگر با آن شرایط موجود اگر هم شکست
نمی?خورد نتیجه مثبت قیام مسلم نبود. ( 20 ) لذا امام ،علیه?السلام، با مدنظر قراردادن دو هدف عمده که وجهه نظر همه ائمه
راستین شیعه بوده است، یعنی ارائه تفکر درست اسلامی و تبیین و تطبیق و تفسیر کتب که خود متضمن مبارزه با تحریفها و
دستکاریهاي جاهلانه و مغرضانه است و آنگاه پی?ریزي و زمینه?سازي?نظام?قسطوحق توحیدي به فعالیتی عمیق و ریشه?دار
دست می?زنند. امام صادق ،علیه?السلام، با درایت و تیزبینی که حاصل از ارتباط به سرچشمه وحی بود، بامهارت بسیار از حالت
فت پی?نوشتها : 1. المفید، محمدبن?نعمان، الارشاد، ص? 526 ;همچنین ر.ك: الطبرسی، ابوعلی?الفضل بن الحسن،
3. فاضل، . 2. الاربلی، علی?بن?عیسی، کشف?الغمۀ?فی معرفۀ?الائمۀ، ج 2، ص 155 . اعلام?الوري?باعلام?الوري، ص? 266
4. ابن شهرآشوب، همان، . جواد، معصوم?هشتم، ص 4 ;همچنین ر.ك: ابن?شهرآشوب، مناقب آل?ابی?طالب، ج? 3، ص? 399
5. مفید، محمدبن?نعمان، همان، ص? . ص 400 ;همچنین ر.ك: اصفهانی، عمادالدین، زندگانی حضرت امام جعفر صادق، ص 32
.77- 8. همان، صص 80 . 7. همان، ص 62 . 6. فاضل، جواد، معصوم هفتم، ص? 57 . 527 ;الاربلی، علی بن عیسی، همان، ص? 167
12 . خامنه?اي،سیدعلی(آیت?الله)، پیشواي .57- 11 . همان، صص 65 . 10 . همان، ص? 33 . 9. فاضل، جواد، معصوم هشتم، ص 32
صفحه 32 از 64
15 . ممقانی، رجال، ج 1، ص 468 ، به .521- 13 . همان?جا. 14 . المفید، محمدبن?نعمان، همان، صص 522 .55- صادق، صص 58
همان « یحیی بن زید » 36 . لازم به تذکر است که - نقل از پیشواي صادق 16 . قمی، شیخ عباس، منتهی?الآمال، ج 2، صص? 37
18 . ادیب، عادل، زندگانی تحلیلی .76- شخصی است که حامل صحیفه سجادیه بوده است. 17 . فاضل، جواد، همان، صص 101
19 . الکلینی، محمدبن?یعقوب، الکافی، ج 2، ص 242 به نقل از ماخذ فوق، ص . پیشوایان ما، ترجمه اسدالله مبشري، ص? 183
21 . وصیت?نامه سیاسی الهی حضرت امام (ره)، صحیفه نور، ج 21 20 . همان، ص 185 .184
عقل وآخرالزمان
نصراله حکمت عقل با تمام شکوه ، عظمت و جایگاه برجستهاي که در حیات انسان دارد، موهبتی است از جانب خداوند و حقیقتی
ستبا دو چهره: چهره اقبال به حق و چهره ادبار به حق. چهره اقبال عقل، در سعی و تلاش انسان براي اتصال به حق، و ایمان به
غیب تجلی کرده و ارتباط انسان را با لازمان و ابدیت تحقق میبخشد. اما، چهره ادبار او به حق، با وقوع در زمان (عصر) و زیان
(خسر) ترسیم شده و با اغواي شیطان استمرار یافته است. این عقل ادبار که - جایگاه نفوذ شیطان است، با زمان گره خورده و تاریخ
بشري را رقم زده - اکنون پس از پشتسرنهادن فراز و نشیبهاي بسیار، در آستانه پایان خود قرار دارد و چون عقل به پایان رسد،
زمان فانی به پایان میرسد و آخرالزمان یعنی آخرالعقل. تعارض درونی عقل ادبار امروزه پس از عبور از پیچ و خم قرنها، کسب
تجارب فراوان، پس از پشتسر نهادن تحولات دوران پرماجراي خلق و وضع که اوج شکوفایی و اقتدار او بوده است، و بعد از
پیمودن تمام راههایی که محتمل بود بتواند استقلال و سیطره فراگیر و دائمی او را تامین کند و براي انسان معرض از حق، مدینه
فاضله و بهشت زمینی بسازد ;بیش از همیشه آشکارا و برملا شده است. نشان هویدایی این تعارض، نواندیشی و نوآوري پرشتاب
عقل است. چارهاندیشی بیوقفه عقل واقع در بحران، حکایت از سرگشتگی و اضطراب درونی او میکند. این بحران سخن از پایان
عقلانیت و سقوط نهایی او دارد. به این نکته باید توجه کرد که تحولات و تطورات عقل با نوآوریهاي او تفاوت دارد. عقل در
درون آن دو دوران کلی خود - دوران کشف و دوران وضع - ادوار و اعصار مختلفی را تجربه کرده و منازل بسیاري را پشتسر
نهاده است. تطور عقل یعنی خروج اضطراري او از یک منزل - بر اثر رسیدن به بنبست - و ورودش به منزلی دیگر ونوآوریهاي او
یعنی تلاش براي مستورکردن بحران درونی یک منزل. امروز عقل قرن بیستم پس از عبور از آخرین دوره تحول دورانوضع و
جعل، در میانه بحرانی همهجانبه و فراگیر گرفتار آمده است. نواندیشی و نوآوري مدام و لحظه به لحظه او نه حکایت ازشادابی و
خرمی که نشان از ویرانی و آشفتگی دارد. او باید مدام پاسخگوي پرسشها، تقاضاها و توقعات فزاینده باشد و از این رو همواره باید
امر جدیدي ارائه کند و براي این تجدد دائم، به کشفیات علمی و اطلاعات تجربی تازه نیازمند است و همین علم و اطلاع روزافزون
- و محصولات آن - بر شتاب زمان افزوده است. و در نتیجه روز و ماه و سال امروز سرعت و شتابی بمراتب بیشتر و افزونتر از روزها
و سالهاي قرون گذشته دارد. زمان در گرداب سرعتیتبآلودهوشتابیسرسامآور افتاده و بیمقصد و کور بر گرد خود میچرخد و
با سرعت تمام به پایان خود نزدیک میشود. پایان زمان یعنی به نهایت رسیدن تمام راههاي مولود علم و ادراك بشري ;و
آخرالزمان یعنی آخرالعقل. آنجا که عقل ادبار - پس از هزاران سال تلاش و جد و جهد براي معماري بناي استقلال انسان و
انفکاك او از حق - به بنبست میرسد، زمان فانی نیز بیوجه میشود و ضرورت وجودي خود را از دست میدهد. همپا و همراه
عقل، زمان نیز خسته و فرسوده میگردد. با این عقل فرسوده و از نفسافتاده، و درون این زمان ناتوان و هویت از کف داده، چهره
خسران آدمی بیشتر و بیشتر هویدا میشود. در چنین وضعیتی است که ماهیت فسادانگیز و فسقافروز ادبار به حق، عیان و حقیقت
عقل و زمان برملا خواهد شد. تاریخ عقل ادبار، سراسر جهل مضاعف و مشدد در باب حقایق هستی بوده است. پافشاري او بر این
جهل زمخت، بر امتداد تاریخ و بر حجابهاي او افزوده است. اکنون این عقل پس از طی دوره تجدد، در زائدهاي پس از تجدد قرار
صفحه 33 از 64
گرفته، بناي ایمان به عقل متزلزل شده و پایههاي عمارت و امارت عقلانیت در حال فروریختن است. غایت و نهایت عقلانیت که
اعتراف به جهل و اقرار به نادانی یعنی خروج از ظلمت جهل مرکب است، امروز در حال تحقق است. در این نقطه پایانی که تمام
استعدادهاي عقل فعلیتیافته و همه بذرهاي نهفته در ذاتش شکفته شده و به برگ و بار نشسته و عقل نتوانسته آرمانشهر موعود را
در زمین بیافریند، و بت عقل در دل آدمیان شکسته، و آنان رفتهرفته به وادي جهل بسیط قدم نهادهاند و دو راه در برابر آنان گشوده
است. این دوره نهایی، در حقیقت تبلور کل دورههایی است که از آغاز تاریخ در برابر انسان وجود داشته و انسان امروز وارث آن
شده است. این دوره، دوره خاك و خداست ;یکی از آنها آخرین مرتبه هبوط آدمی از خدا به خاك یعنی سقوط و انحطاط نهایی
او را متحقق میکند و دیگري آخرین سرمنزل صعود انسان از خاك به خداست. این دوره، دوره آخرالزمان است و هر یک از آنها
آخرین خطوط سیماي دوگانه بشري را ترسیم میکند و جملات پایانی، و سرنوشت دو کتاب را رقم میزند. کتاب ادبار، غفلت،
خسران، زمان، شیطان، جبر و اضطرار و صحیفه عشق، ایمان، تفکر، آزادي، عمل صالح و انتظار. این دوره، دوره فراگیري است که
تمام راههاي موجود، در ذیل یکی ازآن دو حل و هضم میشود و مندرج است. این دو راه عبارتند از: راه شرق و راه غرب. مرادم
شرق و غرب جغرافیایی نیست. راه شرق و حکمت مشرقی و ایمان یعنی راه اقبال و به شمس حقیقت، رویکرد به نور، توجه به حق،
شستشوي خویش در کوثر عشق و ایمان، زدودن و ستردن غبار جهل و ملال با زلال وصال، و گشودن روزنههاي دنیاي انسان به
ساحت غیب. و راه غرب و تعقل مغربی یعنی راه افول و غروب خورشید حقیقت، ادبار به نور، نیستانگاري و رویکرد به عدم، و
گامزدن در راهی که به سوي اضطرار مطلق - که تجسد نهایی جبر خشن تاریخ است - منتهی میشود. راه غرب راهی است که به
پایان قرن بیستم رسیده و در تدارك ورودي پرهول و هراس به قرن بیستویکم است. راه غرب را قرن بیستمیها میروند و آنها
کسانی هستند که یک رویداد موازي عظیم در تاریخ عقل را ندیده انگاشتهاند ;یعنی ظهور پیامبر اسلام را. اگر این نظریه را
بپذیریم که حضور پیامبران در طول تاریخ، پدیدهاي است مقارن و موازي با تحولات عقل - تا به عنوان حجتهاي ظاهري، مردم هر
عصر را دسگیري و بر مکر شیطان آگاه کنند - در آن صورت ندیده گرفتن آخرین پیامبر ، مولود غفلت و ناآگاهی از سازوکار
حرکت عقل در تاریخ و بیتوجهی به آخرین تحولات اساسی عقل، و مؤدي به توغل در عقلزدگی و استمرار بخشیدن به راهی
است که ادبار به حق را در پایان قرن بیستم تحویل قرن بیست و یکم میدهد. فرهنگ و اخلاق مسلط قرن بیستمی، فرهنگ گسست
تام و تمام از حق، و در واقع فرهنگ بیفرهنگی است ;فرهنگ و اخلاقی است که یک حقیقت رهآموز و سرنوشتساز را در
تاریخ، مسکوت نهاده و بدین ترتیب هویت تاریخی خود را گم کرده است و از این رو براي جبران اینخسارتعظیم،بهسلطهجویی
و اقتدارطلبی گراییده و با نیروهاي اهریمنی معامله کرده است ;یعنی نفیسترین و ضروريترین لوازم حیات و گرانبهاترین اموري
که براي ادامه حیات انسانی خود به آنها نیاز مبرم داشته، فروخته و با بهاي ناچیز و ثمنبخسی که از این راه به کف آورده، به ابتیاع
علم و اطلاعات و ابزار و ادواتی پرداخته است که بتواند اقتدار او را تامین، و شکنندگی و آسیبپذیرياش را در برابر صدها خطر و
بلیهاي که در کمین اوست، ترمیم کند ، غافل از اینکه در این داد و ستد از یک سو فقط ابزار و وسایل حیات را به کف آورده و
اصل حیات انسانی خود را از دست داده و از سوي دیگر دل به قدرت و سلطهاي خوش کرده که چون حقیقی نیست، یعنی از
آبشخور قدرت لایزال حق سیراب نشده بل مولود سراب قدرت اهریمنی است و آدمی پیش از پرکردن ظرف وجودي خود از حق،
آن را تملک کرده، تبدیل به کابوسی مخوف گردیده و آدمی را محکوم قدرت دستپرورده خود ساخته است. راه غرب، راه جبر
تاریخ و اضطرار و درماندگی ذاتی عقل ادبار است. در این راه چون آدمی محکوم قدرت اهریمنی است که هیچ اراده و اختیاري از
خود ندارد. در اینجا انسان بسته زنجیر زمان است و براي کسی که در غل حرکت تاریخ گرفتار افتاده، آینده نیز همانند گذشته بسته
و ضروري است. براي کسی که در راه اعراض از حق گام میزند، هیچ افقی جز هیچستان لمیزرع انحطاط و فسق وجود ندارد. براي
راهیان راه غرب، عالم با همه وسعت مسدود است و زمین با تمام گستردگی، تنگ و تاریک و مظلم. در چنین وضعیتی عقل تنزل
صفحه 34 از 64
میکند و نشانههاي این تنزل را میتوان در رویکرد عقل به واقعیتهاي حقیر و پست مشاهده کرد. عقلی که در اوج آسمانها پرواز
میکرد و ترانه مابعدالطبیعه میسرود و در زمین و زمان پر میکشید و کل حوزه ادراك را زیر بال و پر داشت، چنان به حضیض
ذلت و حقارت فرود آمده که سر از بستر خواب،مطالعه وکندوکاودرابتداییترین غرایز انسان در آورده است. آیینه این حقارت و
آشفتگی، زبان است. سراسیمگی، سرگشتگی و بیهویتی عقل و زمان را در آیینه زبان به عیان میتوان مشاهده کرد. زبان
بیهویت، تلاش میکند که زیان برملاشده آدمی را همچنان پنهان دارد. زیبایی، رعنایی، هنر، تقویت صوت، امواج، صنعت، علوم،
پرگویی، اسراف در مصرف الفاظ و هر چیز دیگر، به خدمت زبان درآمده تا او بتواند خسران وقوع انسان در شتاب مهارگسیخته
زمان را مستور کند ;اما زبان نیز همانند زمان و عقل، پیر و شکسته و فرتوت شده و قادر نیست ماهیتخسران را در پوششهاي
رنگارنگ خوشبختی پنهان کند و بر زخم اضطراب و التهاب انسان، مرهمی نهد. دیگر هیچ قدرت بشري نمیتواند در برابر سیل
سدشکسته انحطاط مقاومت کند. آلودگی و فساد با شتابی روزافزون سراسر کره زمین را تهدید میکند و در خشکی و دریا پیش
میرود و محیط زیست جسمانی و روحانی بشر را به زیر سلطه خود میکشد و هیچ نقطهاي در امان نیست. زمان و مکان آلوده گناه
و فسق آدمیزاده شده، همه چیز محکوم آن گردیده و غایتسیاه تاریخ نزدیک به تحقق است. کسانی که دیدگاه شیعی در باب
غایت تاریخ را بدبینی میدانند از یک طرف چشمانشان را بستهاند و آنچه را اتفاق افتاده است نمیبینند و از طرف دیگر، از پیش
قضاوت کردهاند و میخواهند که ما خوشبینانه به پایان تاریخ بنگریم. وقتی از اقتدار انفعالی و فراگیر انسان بر خاك سخن میرود،
در حقیقت، نغمه شوم حکومت و سیطره خاك بر انسان سروده شده است. آنچه شیعه میگوید نه بدبینی است، نه خوشبینی و نه
واقعبینی ;چرا که این گونه نگریستنها همه در حیطه انفعال و خضوع در برابر خاك معنی دارد. قول شیعه بر اساس حقبینی است;
یعنی اگر نبود تشعشع حکمت ایمانی و اگر نبود نظرکردن در پرتو انوار الهی - که به ما جهانی دیگر را نشان میدهد و با ما سخن
از عوالم غیب میگوید که رهرو غرب از آن بیگانه است و ما را دعوت به ماندن در دخمه دنیاي مشهود میکند - هر کس تمایل
داشت که مسحور و مجذوب دستاوردهاي پرجذبه بشر شود، به سمت تمتع، التذاذ، کامجویی و خوشبختی رود، فارغ از هر دغدغه
فکري به ستایش و تعظیممحصولات علمی برخیزد و تفکر و ایمان را در معبد شرایع علمی و سیاسی رنگارنگ قربانی کند.
سادهترین و هموارترین راه، راه غرب است. همه چیز مهیاست، و همه دواعی و سوائق، ما را بدانسو میخواند و سوق میدهد.
گامزدن در این راه، رفتن در جهت جریان آب است، هیچ نگرانی و اندیشهاي نمیطلبد، آوازه و شهرتش جهانگیر، و انقیاد و تسلیم
در برابر او باب روز است و مطلوب و مورد پسند اکثر مردم. راه غرب راه توغل در تکثیر و فرورفتن مدام در کثرات است.
پشتکردن به نور و دورشدن از آن، اقتدا به کثرت سایههاست و مؤدي به اصالت دادن به کثرات اشباح و اظلال، و اعراض از
وحدت را در پی دارد. کسی که در این راه قدم برمیدارد، از آنجا که چشمی کثرتبین دارد، حل تمام مسائل و مشکلات را تنها
در میانه کثرات میجوید و در واقع تمام کوشش او مصروف تکثیر و تقطیع عالم و تکهتکه کردن حقیقت است. قرن بیستمیها در
هیاهوي کثرت فرو رفته و قادر نیستند کثرت را با وحدت جمع کنند و در زیر لایههاي کثرات جاري، بستر واحد این جریان را
ببینند، تا آنجا که تبدیل به انسانهاي یکچشمی شدهاند و چشم دیگر خود را از کف دادهاند ;چشم راست را. از نشانههاي
آخرالزمان ظهور دجال است ;دجالی که چشم راستش ممسوح است و از میان رفته و چشم چپ او بر پیشانیاش جاي دارد. راه
شرق اما راه قرن پانزدهم است. تقویم راستین مشرقیان که سطر سطر صحیفه حیات، فرهنگ، تفکر، اخلاق، عشق و ایمان راهیان
مشرق با آن رقم خورده، تقویم هجري قمري است. این تقویم، تقویم کسانی است که آگاهانه در شب تاریک و مظلم، و یلداي
بلند حیات بشري میزیند و در غیاب خورشید حق، دل با اشراق و بازتاب آن، خوش میدارند ;با قمر. این راه، راهی است ناهموار
و پرسنگلاخ که رهرو در هیچ قدمش از سنگاندازي شیاطین در امان نیست و پیمودنش بیعنایتحق، مقدور، نه. همتی مردانه
میطلبد، سینهاي به پهناي آسمان، قلبی گشوده به آفاق هستی، شوقی پرکشیده تاستیغ غیب، عزمی استوار، و عشق و صبوري و
صفحه 35 از 64
ایمانی که بتوان هر بلایی را در این راه تحمل کرد. قرن پانزدهمیها مستضعفان زمیناند و وارثان لمعات آفتاب حق . آنان - گرچه
در نظر قرن بیستمیها بیفرهنگ، بیتاریخ، بیهویت، و اهل واپسماندگیاند اما - در حقیقت پیشروان راه نجات انساناند و اگر
قدر و قیمتخود را بدانند، مرعوب یا مفتون شکوه و رعنایی مغربیان نشوند، والاییهاي خویش را بیابند و به خویشتن بازگردند،
براي امروز سرگشته و فرداي سردرگم راهیان راه غرب، باید فرهنگ، ادب، اخلاق، تفکر، عشق و ایمان به ارمغان ببرند. راه شرق،
راه انتظار است ;رهرو این راه همواره منتظر است و چشم به راه خورشید. میداند که در غیاب خورشید زندگی میکند ;و در عین
حال میداند که حتی در این شب ظلمانی اگر خورشید نمیبود او نمیتوانست تنفس کند. خورشید غایب است نه معدوم ;و این را
کسی در مییابد که شبها سر به آسمان بردارد و بازتاب آن را نظاره کند. انتظار یعنی آگاهی از جایگاه وجودي انسان - میان
خاك و خدا - و عمل متناسب با آن در عصر غیبت. انتظار، نماز وجودي عصر غیبت است. انتظار، تجلی ایمان و تقواست. انتظار
یعنی انفتاح و انسداد ;انفتاح در برابر غیب که نتیجهاش تذکر، تفکر و یاد آفتاب است ;و انسداد در برابر تمام امور و عواملی که
میکوشند تا ما همواره شبزدگان شبستان تاریخ بمانیم، تاریکی و ظلمتحاکم بر غیاب خورشید را باور کنیم و ماه و ستاره را
ندیده انگاریم. انتظار یعنی پرکردن جام نگاه از خم عشق و اشتیاق، و قبول و انفعال در برابر حق، و فاعلیت و حاکمیتبر هر آنجه
دون مرتبه انسان است. انتظار اوج عصیان و سرکشی عقل اقبال در مقابل دنیاي محدود متناهی و حقیر علم و ادراك بشري، و
مقتضیات زمان و زمانه است. انتظار، دلسپردن به امام زمان و دل بریدن از ماموم زمان است. راه شرق، راه آزادي تاریخ است.
آزادي انسان تنها با پشتوانه ایمان به غیب تحقق مییابد و آنجا که متکاي ایمان به غیب نباشد و آدمی فقط در گستره علم و اطلاع
خود زندگی کند، هر گونه سخن از آزادي فریب و سرابی بیش نیست. از این رو حریت و آزادي حقیقی انسان تنها در راه شرق
میتواند متحقق شود و در آن راه است که او از هر قید و بندي رها میگردد الا عبودیتحق. به تبع آزادي انسان در راه شرق و در
انتظار حقیقت، تاریخ نیز از غل و زنجیر جبر و اضطرار آزاد میشود. در این ساحت است که گذشته نیز همانند آینده مفتوح و باز
است. ایمان به غیب و انتظار عصر غیبت همچون نفخ صوري در گذشته مرده و بیجان میدمد. گذشته جان میگیرد، زنده میشود،
معنی مییابد، از گور نمناك و تاریک جبر عقل ادبار و زمان فانی و گذرا برمیخیزد، با ابدیت و لازمان پیوند میخورد و رجعت
میکند و باز میگردد. در حوزه عقل اقبال، گذشتهاي مطلقا بسته و مسدود وجود ندارد. در دامنههاي عقل اقبال، حتی گذشتههاي
دور را میتوان آبیاري کرد تا جوانه زند، رشد کند و به برگ و بار نشیند. همین جا بحثسنت و تجدد قابل طرح است. در برخی از
اذهان ممکن است چنین نشسته باشد که سنتیعنی هر آنچه مشمول مرور زمان قرار گرفته است. چیزي که در چرخه زمان و بر اثر
تحول دوران پدید میآید، نباید بر آن نام سنت نهاد هرچند قرنها از تولدش بگذرد. سنت چیزي است که از جریان تجدد و تصرف
بیرون است. آنچه در زمان پدید آمده و متعلق علم و ادراك بشري بوده به مرور زمان، پیر، کهنسال و فرتوت میشود و هیچگاه
قابل بازگشت نیست و نمیتوان آن را تکرار کرد. وقتی سخن از بازگشتبه سنتبه میان میآید هرگز نباید به معناي بازگشتبه
برههاي از زمان گذشته و مقتضیات آن باشد. بازگشتبه سنتیعنی بازگشتبه آن چیزي که با ابدیت انسان، و حیث نامتناهیاش -
که متجلی در پیام پیامآوران است - مرتبط و پیوسته است تا بتوان او را از قید و سلسله امور دایم التجدد و متصرم نجات بخشد ;و تا
بتوان او را به بدایتها هدایت کرد و بدین معنی، سنت تحول و تبدل ندارد. اگر قرار باشد کسی به سنتهاي زمانی بازگردد، در
گذشته بودن مساوياند و ترجیح یکی از آنها، ترجیح بلامرجح است. وقتی صحبت از قرن » این صورت همه سنتهاي گذشته در
پانزدهم به میان میآید، یعنی قرنی که هرکس در آن زندگی میکند و نفس میکشد وابسته به سنتی استبرخاسته از یک مبدا
ابدي و لایتغیر. خود این مبدا گرچه به لحاظ ظاهري و به موازات رشد، شکوفایی و تحولات عقلانی بشر، ادامه و استمرار یک
سنتبیبدیل است که از آغاز هبوط آدم شروع شده، لذا خود این مبدا نیز داراي مبادي است، اما در باطن، مبدا این سنت - یعنی
سنت قرن پانزدهمی - مبداالمبادي است ;یعنی وقتی گل آدم را میسرشتند، آب این گل را از آن سرچشمه برداشتند. پیامبري
صفحه 36 از 64
پیامبر خاتم پیش از آدمیت آدم بود. بنابراین سنت قرن پانزدهم سنت وجودي انسان، یعنی استمرار سنتی است که همه پیامبران،
صالحان، متفکران، حکیمان و شاعران آزاده در طول تاریخ به آن سنت تعلق دارند. اینان در حقیقت ابیات قصیده بلند عشق، ایمان
و آزادياند که همیشه از ناحیه مقتدران و خودکامگان تاریخ ادبار مورد ستم و جفا بودهاند. با تمام تحولات و تطورات و
دگرگونیهایی که در طول تاریخ عقل ادبار به وقوع پیوسته و با آنکه چهرههاي ادبار، داراي اشکال و اطوار متعدد، متنوع و بیشمار
بودهاند، سیماي برجستگان اهل ایمان و منادیان اقبال به حق همواره یکسان و لایتغیر بوده و یک سخن بیش نداشتهاند. اینان همواره
غریب، تنها، آواره و مظلوم بودهاند. معشوق و محبوب اهل ایمان، و مقصد و مراد از همه منظومههاي عاشقانه و تمام تغزلات و
مغازلات هم اینانند. اینان غرباي تاریخاند و مجنون براي غربت آنها گریه میکند. این خط غربت تاریخی از آغاز هبوط آدم تا
امروز، یعنی تا قرن پانزدهم ادامه دارد ;و تا زمان و زمانیات، و عقلانیت و تاریخیتبر سرنوشتبشر حکومت میکند، غرباي تاریخ
در غیبتاند. اوج غربتحقیقت، امام زمان است که نه تنها در میان مامومان زمان و منکران، بل در میانه معتقدان به او نیز غریب
است. امروز حقیقت در نهایت غربت و تنها به سر میبرد. آنگاه که امام زمان، یعنی کسی که نه تابع و خادم زمان بل متبوع و
مخدوم زمان است، ظهور کند، زمام زمان را در دست میگیرد و این بیپناه مهارگسیخته ملتهب را از شتاب و جنون نجات میدهد،
تا آرام و قرار یابد. وقتی زمان بیقرار، قرار یافت و دست در دستان امام خویش نهاد، تمام غرباي تاریخ - همه پیامبران، امامان،
صالحان و ابرار - رجعتخواهند کرد و معناي نهفته و مستور تاریخ آشکار و عیان خواهد شد. اینک آنکه خود را از قبله عشاق
میداند و دریافته است که از این جمع، مهجور و دور مانده، باید به بوي قبله این قبیله بنالد و به سوي آن نماز گزارد. چو از قبیله
عشاق ماندهاي مهجور دلا تو مرغ فغانی، به بوي قبله بنال والحمد لله اولا و آخراوالسلام علی خلیفۀ الله فی ارضه حجۀ بن الحسن
العسکري علیهما السلام.
پرسش شما، پاسخ موعود
گفته می?شود؟ 1. خواندن?امام زمان ،علیه?السلام، با ? « شریک?القرآن » ، تهران - خانم مینا آصفی چرا به امام زمان ،علیه?السلام
برگرفته?از سخنان ائمه معصومین، علیهم?السلام، است. این تعبیر در چند زیارت معتبر ? « شریک?القرآن » تعبیرزیباو گرانسنگ
السلام علیک یا امین?الرحمان، السلام علیک یا » : خطاب به امام حسین و حضرت مهدي ،علیهماالسلام، وارد گردیده است
السلام علیک یا صاحب?الزمان، السلام علیک یا خلیفۀ الرحمان، السلام علیک یا شریک القرآن، السلام » (1?) « شریک?القرآن
در زیارت مجموعه ائمه معصومین ، علیهم?السلام، مورد استفاده ? « شرکاءالقرآن » 2) ازطرفی چون تعبیر ?) « علیک یا قاطع البرهان
در مورد شخصیت ممتاز این سلسله، یعنی حضرت مهدي ،علیه?السلام، صادق خواهد ? « شریک?القرآن » قرار گرفته، یقینا مفرد آن
السلام?علیک ائمۀ المؤمنین و سادة » (3?) « السلام علیک ائمۀ?المؤمنین ... و عباد الرحمان?و شرکاءالفرقان و منهج?الایمان » : بود
باشد، کلام ? « همپا و همراه بودن با قرآن » بودن به معناي ? « شریک?القرآن » 2. علاوه براین، اگر (4?) « المتقین ... و شرکاءالقرآن
انی تارك فیکم?الثقلین کتاب?الله و عترتی ما ان تمسکتم بهما » : جاودانه پیامبر ،صلی?الله علیه وآله، بر آن دلالت دارد که فرمود
من کتاب خدا و خاندان خودم را به عنوان دو ودیعت گرانبها در بین شما باقی می?گذارم، تا زمانی که به آن » (5) « لن تظلوا ابدا
اگر عترت و خاندان معصوم پیامبر ، صلی?الله?علیه?وآله، قرین قرآن و همراه و «. دو چنگ?زده باشید، هرگز گمراه نخواهید شد
همپاي آن شمرده شده?اند، به یقین در روزگار ما این عنوان در وجود شریف تنها باقیمانده آنان امام زمان ،علیه?السلام، تجلی
می?یابد. تنها اوست که در این دوران همیشه با قرآن و در کنار قرآن بوده و خواهد بود. اگر قرار باشد امت اسلام به حفظ امانتهاي
پیامبر بزرگوار خویش پایبند باشند باید در ضمن تمسک به قرآن، همواره به ولاي شریک القرآن، حضرت مهدي ، علیه?السلام،
بودن قرآن قرار گیرد و ? « شریک?الامام » بودن امام ، علیه?السلام،درتلازم?با ? « شریک?القرآن » نیز متمسک باشند. 3. اگر
صفحه 37 از 64
مشارکت هر دو را در ابعاد مختلفه اعجاز و هدایت?برساند، باز هم همان سخن پیشین پیامبر ،صلی?الله علیه وآله، بر آن دلالت دارد
تمسک به قرآن در کنار تمسک به امام «. تا زمانی که به هر دو ودیعت چنگ زده باشید، هرگز گمراه نخواهید شد » : که فرمود
زمان ،علیه?السلام، است که اثربخش و حیات?آفرین است، چنانکه تمسک به امام زمان ،علیه?السلام، درکنار تمسک به قرآن
است که از ضلالت و سرگشتگی باز می?دارد. قرآن و امام ،علیه?السلام، اگر هر دو با هم در زندگی فرد یا ساختار جامعه?اي
مورد توجه و اقتدا قرار گرفتند، هدایت آن فرد یا جامعه تضمین شده خواهد بود، چنانکه امام و قرآن اگر هر دو با هم مورد
بی?توجهی?و غفلت واقع شدند، ضلالت و سقوط آن?فرد وجامعه قطعی خواهد بود. حال اگر امام بدون قرآن، یا قرآن بدون امام
،علیه?السلام، در حیات فرد یا جامعه?اي مطرح گردید، نقش هدایتی هر دو عقیم خواهد ماند و دیگر رشد و حرکت و پویایی را به
ارمغان نخواهند آورد. مثال چنین شراکتی را در مشارکت آب و آفتاب براي رشد گیاه می?توان جست، گیاه با بهره?گیري از آب
و آفتاب است که رشد می?کند و به برگ و بار می?نشیند. اگر آب بدون آفتاب به گیاه برسد، قدري قد می?کشد اما بزودي به
زردي می?گراید و پژمرده و پلاسیده از رشد طبیعی خود باز می?ماند، چنانکه اگر آفتاب بدون آب نصیب گیاهی شود، بزودي
همه بافتهایش خواهد سوخت و جز ساقه و شاخه?هایی خشک از آن باقی نخواهد ماند. با توجه به همین مشارکت طرفینی بین
است که می?توان گفت در منطق پیامبر ،صلی?الله علیه وآله، که منطبق بر وحی است - قرآنی که شریک امام ? « قرآن و امام »
کتاب » نیست. کتاب هست، نسخه وحی الهی هست، اما ? « معجزه جاودانه اسلام » معصوم نباشد، قرائت می?شود، قرآن هست، اما
نیست. راهنما و ? « امام معصوم » نیست و نیز امامی که شریک قرآن نباشد، امامت می?کند، اما ? « یگانه قانون سعادت » و? « هدایت
نیست. در همین راستاست که پیامبر ،صلی?الله علیه وآله، ? « یگانه پیشواي راه نجات » و? « خورشید هدایت » پیشوا هست، امام
و اگر بپذیریم ?« علی ،علیه?السلام، با قرآن است و قرآن با علی ،علیه?السلام » (6?) « علی مع?القرآن و القرآن مع علی » : می?فرماید
که علی ،علیه?السلام، و حضرت مهدي ، علیه?السلام، به عنوان آغازگر و پایان?بخش سلسله وصایت و امامت هر دو یک نورند و
مهدي » : دو جلوه یک حقیقت ناب به شمار می?آیند، می?توان سخن پیامبر ،صلی?الله علیه وآله، را عمومیت داد و گفت
?« شریک?القرآن » که این بیانی دیگر از همان تعبیر شریف و شگفت ? « ،علیه?السلام،با قرآن است و قرآن با مهدي ،علیه?السلام
بودن، ناظر به نقش امام زمان ،علیه?السلام، در استمرار و ادامه ? « شریک?القرآن » بودن امان زمان ،علیه?السلام، است. 4. اگر
اللهم جدد به ماامتحی من دینک و » : حیات قرآن باشد، باز هم شواهدي در روایات و زیارات وجود دارد، که از آن جمله است
7) خدایا آنچه از دینت?به نابودي گراییده، به وسیله او تجدید فرما و آنچه از کتابت دگرگونی و ?) « احی به ما بدل من کتابک
8) و قرآن را به ولی خویش - امام زمان ،علیه?السلام حیاتی ?) « و احی بولیک القرآن ...» . تبدیل پذیرفته به وسیله او احیا کن
9) خداوندا! امام زمان ،علیه?السلام، را احیاگر قرآن و سنت پیامبر ،صلی ?) « و احی به میت الکتاب والسنۀ » . دوباره بخش
الله?علیه?وآله، قرار ده. با توجه به اینکه این زیارتها و دعاها برگرفته از کلام معصومین، علیهم?السلام، و حتی برخی از آنها وارد
شده از ناحیه مقدسه خود امام زمان ،علیه?السلام، است، نشانگر نقش قطعی آن بزرگوار در حیات قرآن و آثار حیات?بخش آن
?« الناطق عن?القرآن » : بودن به شمار آید. 5- تعابیري دیگر همچون ? « شریک?القرآن » است، که خود می?تواند جلوه?اي دیگر از
11 ) تلاوت کننده و بیان?کننده معارف ?) « تالی کتاب?الله و ترجمانه » . 10 ) کسی که از قرآن و بر پایه قرآن سخن می?گوید )
13 ) شایسته?ترین و سزاوارترین ?) « اولی?الناس بکتاب?الله » . 12 ) تلقین و تعلیم?دهنده احکام قرآن ?) « ملقن احکام القرآن » . قرآن
14 ) کسی که بین اسلامیان که اهل قرآن?اند بر اساس قرآن حکومت ?) « الحاکم بین اهل القرآن?بالقرآن » . مردم به کتاب خدا
15 ) کسی که قیامش بر پایه قرآنی تازه و تجدید شده صورت می?گیرد. که همگی آنها در ضمن ) « القائم بکتاب جدید » . می?کند
روایات و زیاراتی مخصوص امام زمان، علیه?السلام، وارد شده?اند، بیانگر کیفیت عملکرد قرآنی امام زمان ، علیه?السلام، و
جلوه?هاي گوناگون قرآن در سیرت و سنت آن بزرگوار هستند و از طرفی تلاوت و ترجمه و تعلیم قرآن و حاکمیت و پیاده شدن
صفحه 38 از 64
آن در زندگی انسانها را وابسته به امام زمان ،علیه?السلام، می?شمارند. دقت در اینگونه تعابیر نیز می?تواند در راستاي فهم
بودن امام زمان ،علیه?السلام، به گونه?اي دیگر ما را یاري دهد. پی?نوشتها : 1. مجلسی، محمدباقر، بحار، ج? ? « شریک?القرآن »
.4 . 97 ، ص? 336 ، چاپ بیروت. 2. قمی، شیخ عباس، مفاتیح?الجنان، جامع?الزیارت. 3. مجلسی، محمدباقر، همان، ص? 207
.7 . 6. ینابیع?المودة، ص 90 . 5. کنزالعمال، ج 1، ص 44 ;مسند احمدبن حنبل، ج 5، صص? 89 و 182 . همان، ج? 99 ، ص? 163
. صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی 8. قمی، شیخ عباس، همان، زیارت امام زمان، علیه?السلام. 9. همان?جا. 10 . همان?جا. 11
14 . همان، ص . همان، زیارت آل یس. 12 . همان، زیارت امام زمان ،علیه?السلام. 13 . مجلسی، محمدباقر، همان، ج 52 ، ص? 341
. 15 . همان، ص 354 .351
تکلیف عاشقان-